کد خبر : 337
تاریخ انتشار : شنبه ۸ دی ۱۴۰۳ - ۱۶:۵۳

هویت سازی از نگاه غربی ها در خاورمیانه

هویت سازی از نگاه غربی ها در خاورمیانه
چرا غربی‌ها از تعابیر هویتی برای خاورمیانه استفاده می‌کنند؟

در خاورمیانه همواره قومیت و دین عنصر انسجام‌بخش اجتماعی بوده و بسیاری از مبارزات اجتماعی و ملّی با تکیه بر این نوع همبستگی‌ها سازمان‌یافته است. اما تفسیر این امر به ملت‌سازی از دین و قوم، و خلق یک سیاست هویت ناب از آن چیز دیگری است. آنچه نگاه جریان اصلی در غرب می‌گوید این است؛ در خاورمیانه دولت-ملت طبیعی وجود ندارد زیرا ملت‌ها قابل انطباق با قومیت‌ها نیستند. در نتیجه باید مللی در خاورمیانه ساخت که نماینده‌ یک هویت زبانی-قومی-مذهبی واحد باشند.

این نگاه را به اشکال گوناگون می‌توان هم در آرای شرق‌شناسانی نظیر برنارد لوئیس دید هم در اظهارنظر‌های سیاسیونی نظیر مایکل فلین. تقلیل خاورمیانه به سیاست هویت کارکرد اصلی این سیاق زبانی است. در این نوع سیاست فلسطین مسئله‌ای عربی است، کُرد‌ها مسئله‌ای حل‌نشده و اسلام سیاسی مبنای بنیادگرایی. 

سیاست هویت همیشه معطوف به خُرد کردن خاورمیانه به واحد‌های کوچک بوده. هرچه کوچک‌تر بی‌مسئله‌تر. معضل خاورمیانه در این نگاه سازش‌ناپذیری هویت‌ها در چهارچوب دولت‌-ملت‌ها تصویر می‌شده است.  چنین سیاستی همواره محبوب قدرت‌های امپراتوری بوده، چه زمانی که انگلیس صاحب قدرت بود چه پس از انتقال حوزه‌ نفوذ انگلیس به آمریکا.

پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی دو جریان موازی در خاورمیانه شکل گرفت. هر یک از این جریان‌ها متشکل از ده‌ها جنبش بودند که همچنان نیز ادامه دارند. نخست جریان‌هایی که با برجسته ساختن هویت‌های خُرد تلاش می‌کردند تا قدرت بسازند. از تمام جنبش‌های معروف به پان گرفته تا سلفی‌گری و غیره. حتی خوانش‌های ناب‌گرایانه از شیعه‌گری نیز در این مقوله می‌گنجید.

در مقابل جنبش‌هایی حضور داشتند که پیوسته می‌کوشیدند تا هویت‌های بزرگ‌تری برای خاورمیانه بسازند از ناسیونالیسم عربی ناصری گرفته تا نسخه‌هایی از امّت‌گرایی و سوسیالیسم جهان سومی. این جریان دوم همواره به شکلی با مسئله‌ فلسطین و سیاست هویت اسرائیلی مواجه بود. 

جبهه‌ مقاومت واپسین کلّ بزرگ خاورمیانه است که به‌تدریج لنگرگاه هویت واحد در آن کم‌رنگ‌تر شد. جبهه‌ مقاومت امروزه از شیعه‌ زیدی گرفته تا مارونی‌ها و علوی‌ها و سنّی‌ها و غیره را دربرمی‌گیرد. بسیاری از مسیحیان آمریکای جنوبی خود را از متحدان این جبهه می‌دانند. کُرد‌ها در کنار عرب‌ها و ترک‌ها و فارس‌ها و غیره همدل و هم‌رزم در این جبهه هستند. جبهه‌ مقاومت در آخرین روند تکامل تاریخی خود جبهه‌ای است کاملاً متکثر، که از اقوام و ادیان رنگارنگ تشکیل شده است.

این سخن ابداً به معنای نادیده‌گرفتن تنش‌های درون منطقه‌ای و فعالیت بیش از حد نیرو‌های کوچک‌ساز نیست. هنوز ترکیه با کُرد‌ها در جنگ است، هنوز صدای ایران‌گرایی شوونیستی بلند است، هنوز صدای انواع جنبش‌های هویت‌محور و در رأس آن‌ها صهیونیسم بسیار قوی است. اما در لحظه‌ای از تناسب قوا قرار گرفته‌ایم که تخیل کلّ بزرگ‌تر پس از یک رکود تاریخی این بار در قالب جبهه‌ مقاومت فعال شده است. 

اگر در خاورمیانه احیای تخیل کلّ بزرگ‌تر با شکل‌گیری و تکوین جبهه‌ مقاومت آغاز شد می‌توان حدس زد راه شکوفاتر شدن آن با ایجاد توافق‌های گسترده‌تر با کشور‌های عربی حاشیه‌ خلیج‌فارس هموارتر می‌شود. زیرا این کشور‌ها عموماً از نظم امپراتوری آمریکا و استیلای منطق کوچک‌ساز سیاست هویت بیش‌ترین منفعت را برده‌اند و عملاً به عنوان بازوی تداوم منطق هویتی عمل می‌کرده‌اند.

در خاورمیانه دیگر هیچ کشوری نمی‌تواند مسائل آینده‌ خود را به‌تنهایی یا با صرف اتکا به یک ابرقدرت حل کند. از مسائل اقلیمی گرفته تا مسئله‌ انرژی و امنیت منطقه‌ای هیچ یک دیگر در نظم سابق دولت-ملت‌های جدا از هم قابل‌حل نیست. با کم‌رنگ شدن نقش آمریکا در منطقه راهی جز تأمل دوباره بر ساخت یک حیات منطقه‌ای جدید باقی نمی‌ماند. کل بزرگ‌تر آینده‌ای است که اکنون و اینجا وجود دارد. 

متن کامل یادداشت «امیر خراسانی»، جامعه‌شناس را در اینجا بخوانید.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.